haccac - حجاج

حجاج Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir

معجم اللغة العربية المعاصرة

حِجاج [مفرد]: مصدر حاجَّ.

• الحِجاج: (شر) التجويف العظميّ من الجمجمة حيث توجد المُقلة وتوابعها.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حِ / حَ ] (ع اِ) استخوان ابرو.
(مهذب الاسماء) (دستور اللغة ادیب نطنزی)
(منتهی الارب). استخوانی که ابرو بر آن روید.
|| داغی که بر استخوان ابروی اشتر نهند.
|| جانب. کنار.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حِ ] (ع مص) محاجة. (زوزنی). با
کسی حجت گفتن. (زوزنی) (ترجمان القرآن).
حجت آوردن. خصومت کردن. (منتهی
الارب). با کسی حجت گفتن. (تاج
المصادر بیهقی). با یکدیگر حجت گفتن.
(دستور اللغة نطنزی). حجت آوردن بر
یکدیگر.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حُ جْ جا ] (ع ص، اِ) جِ حاجّ.
(منتهی الارب). حاجیان. حج کنندگان :
کومش، ناحیتی است میان ری و خراسان بر
راه حجاج. (حدود العالم). دعاء حجاج و
نفرین مظلومان در تشویش کار و تهییج
اسباب خذلان... مؤثر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (ع ص) بسیار
حجت آورنده. حجت آورنده. || بسیار
حج کن. (قاضی محمد دهار). آنکه بسیار حج
کند. (دستور اللغة ادیب نطنزی). آنکه حج
بسیار کند. (مهذب الاسماء). بسیار حج کننده.
(منتهی الارب). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) (یا الـ ...) ابوریحان
بیرونی در کتاب الآثارالباقیة عن القرون
الخالیة در جدول انواع ملوک و القاب واقعه بر
اشخاص این انواع گوید: الحجاج لقب عام
ملوک سریر است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) از قرای بیهق از
اعمال نیشابور است. ابوسعید اسماعیل بن
محمدبن حجاجی از آنجا است. (معجم
البلدان) (منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) دهی از دهستان
خاراطوران بخش بیارجمند شهرستان
شاهرود جنوب خاوری بیار و جنوب شوسهٔ
شاهرود به سبزوار، دشت شنزار، معتدل،
خشک، سکنه ۸۶ تن، شیعه، فارسی، آب آن
از قنات کم آب است. محصول آنجا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) پدر قابوس. ابن
قانع او را چنین یاد کرده، عسقلانی گوید:
چنین شخصی وجود ندارد، و فقط
«ابوحجاج» کنیت قابوس میباشد و پدر
قابوس مخارق نام دارد. رجوع به الاصابة
ج ۲ ص ۷۷ قسم ۴ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ابراهیم بن یزید
التمیمی الکوفی. یکی از زهاد و عباد عصر
خویش. و او در سنهٔ ۹۲ هـ . ق. به قتل رسید.
چنین است در حبیب السیر جزو ۲ از ج ۲
ص ۵۹ ص ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ابراهیم ازرق
بغدادی نزیل مصر. مکنی به ابی محمد. تابعی
است. ربیع مرادی و ذهلی و ابوحاتم از وی
روایت کنند. ابوحاتم و عجلی و ابن یونس او
را توثیق کرده اند. (حسن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ابی زیاد اسود.
رجوع به حجاج بن اسود و لسان المیزان ج ۲
ص ۱۷۶ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ابی زینب
واسطی ملقب به الصقیل و مکنی به ابی یوسف.
محدث است و از او یزیدبن هارون روایت
کند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ابی عثمان
صواف. مکنی به ابی الصلت. محدث است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ارطاةبن ثور
نخعی فقیه. مکنی به ابوارطاة. محدث و قاضی
است. از اهل کوفه و از حفاط آنجا در سن
شانزده سالگی از او استفتاء کردند، و سپس به
قضاء بصره گماشته شد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن اسود. ثابت
بنانی گفت: نکره است، و کسی جز مستلم بن
سعید از وی خبری نیاورده، و او یک خبر
منکر از انس آورده که پیغمبران در قبور
خویش زنده هستند و نماز میگزارند. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ایمن بن عبیده
جدهٔ او ام ایمن خادمهٔ پیغمبر بود، ایمن در
جنگ حنین کشته شد و بنابراین پسر او
حجاج رؤیت دارد. ابن حبان او را در عداد
تابعین شمرده گوید: حرمله مولای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن باب. رجوع به
حجاج حمیری شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن حارث بن
قیس بن عدی بن سهم قرشی سهمی. برادر
سائب و عبداللََّه و ابوقیس، و پسرعم عبداللََّه بن
حذافة. موسی بن عقبة و ابن اسحاق او را در
ضمن کسانی که به حبشه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن حجاج
الاسلمی. ابن حبان گوید: کسانی که گمان
برده اند که وی صحابی است در اشتباه هستند.
بخاری و جز وی نیز او را در زمرهٔ تابعان
شمرده اند. (الاصابة ج ۲ ص ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن حجاج باهلی.
رجوع به حجاج باهلی شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن حمزهٔ کندی.
شیخ طوسی او را در عداد رجال شیعه آورده
گوید: ابراهیم بن سلیمان از وی روایت دارد.
(لسان المیزان ج ۲ ص ۱۷۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن حمید نضری از
شجاعان عصر مروان است. در کمرجه جنگ
میکرد، ترکان او را اسیر کردند و چون از
تسلط بر شهر مأیوس شدند وی را بکشتند.
(اعلام زرکلی ص ۲۱۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن حنتمة. جاحظ
گوید: مردی در رقه بود به نام ابوعقیل و از
اخبار بنی اسرائیل بسیار نقل میکرد.
حجاج بن حنتمه بدو گفت: اسم گاو
بنی اسرائیل چه بود؟ ابوعقیل گفت: حنتمة!
حجاج گفت: در کجا دیدی؟ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن خالد. از
عبدالملک بن هارون بن عنترة روایت دارد و
اسماعیل بن مالک از وی روایت کند. ذهبی
در میزان الاعتدال در «عبدالملک». بدو
اشارت دارد. (لسان المیزان ج ۲ ص ۱۷۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن خلی سُلَفی. ابن
یونس گفت: صحابی بود، و روایتی برای او
دانسته نیست، و «تجرید» او را استدراک
کرده. (الاصابة ج ۱ ص ۳۲۶ قسم ۱) (حسن
المحاضرة ج ۱ ص ۸۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن خیثمة. رجوع
به حجاج بن حنتمة شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن دینار. مکنی به
ابی محمد. محدث و زاهد است و شعیب بن
میمون از او روایت کند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن ذی عنق
احمسی. ابن سکن از طریق طارق بن شهاب
از قیس بن ابی حازم از او روایت کند که با
دسته ای از خویشان خود به نزد پیغمبر آمد.
سیف در فتوح گوید: ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابن رشدین بن سعد
مصری از پدرش و از حیوةبن شریح روایت
دارد. محمدبن عبداللََّه بن عبدالحکم و جز وی
از او روایت کنند. ابن عدی او را تضعیف کرد.
به سال ۲۱۱ هـ . ...

Arama Ekranı

Site içersinde arama yap.