Bih - به

به Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük

ayva
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir

معجم اللغة العربية المعاصرة

بَهٍ [مفرد]: صفة مشبَّهة تدلّ على الثبوت من بهِيَ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ بَ هْ ] (صوت) وه. په. کلمهٔ تحسین که در
تعریف و تمجید استعمال شود. خوشا. خرّما.
(فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء).
به به. بخ. به. زه. احسنت. آفرین. (یادداشت
بخط مؤلف). || کلمهٔ تعجب. (فرهنگ
فارسی معین).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ بِ هْ ] (ص) در ایرانی باستان «وهیه»(اوستا «ونگه، وهیه». «بارتولمه ص ۱۴۰۵»
نیز «وهو» صفت است بمعنی خوب و نیک و
به. «بارتولمه ص ۱۳۹۵». سانسکریت
«وسو»، پارسی باستان «وهو»، پهلوی
«وه». (از حاشیهٔ برهان چ معین). خوب و
نیک. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ بِ هْ ] (اِ) نام میوه ای است مشهور.
(برهان). نام میوه ای است مشهور که آنرا بهی
نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). درختی
است از تیرهٔ گل سرخیان، جزو دستهٔ سیبها که
پشت برگهایش کرک دار است. میوه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ بَ / بِ ] (حرف اضافه) کلمهٔ رابطه که
مانند حرف بتنهایی استعمال نمی شود و
همیشه بر سر کلمات دیگر از قبیل اسم و فعل
و غیره درمی آید و در این صورت غالباً «ها»
را حذف کرده و متصل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ بُ ] (اِ) بوم و جغد. (ناظم الاطباء) (از
اشتینگاس).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ بَ ه ه ] (ع مص) خداوند مرتبه و جاه
شدن، نزدیک سلطان. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

( ~.) ( اِ.) درختی است مانند درخت سیب که پشت برگ هایش کرک دار است . میوه اش زرد
و خوشبو و کرکدار که در پاییز می رسد. میوه و تخم میوه اش برای سینه و ریه نافع است
.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

صرافت کاری افتادن (بِ. صِ فَ تِ اُ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) به انجام کاری وسوسه
شدن .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(بِ) (حراض .) 1 - به وسیلة ، توسط . 2 - سوگند، قَسم مانند: به خدا، به جان تو. 3
- به سویی ، به طرف . 4 - برای ، به خاطر. 5 - بر روی ، بر.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(بِ) [ په . ] (ص .) خوب ، نیک .
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir

adwokat; badać; brzeg; cieszyć; dać; dar; darować; darowizna; dawać; do; dociekać; dokonywać; doradca; granica; graniczny; graniczyć; kaleczyć; komfort; kończyć; krawędź; krzywda; krzywdzić; ku; lamówka; łowić; miedza; mniemać; na; naprzeciw; narada; naruszać; nóż; o; obrazić; obrażać; obrońca; obwódka; ograniczenie; opał; osiągać; osłoda; palec; paliwo; paluch; po; pociecha; pocieszać; pocieszyć; podarować; podarunek; podawać; polować; porada; prezent; przeciw; przeciwko; przekazywać; przy; rada; radca; radzić; ranić; rąbek; realizować; rozpatrywać; rozważać; rozważyć; rubież; ryba; rybny; skończyć; skraj; skrzywdzić; spełniać; spełnić; szkoda; szkodzić; śledzić; u; ulga; upominek; uszkadzać; uszkodzić; uwaga; uzdolnienie; w; wbrew; wydawać; wygoda; wykonać; wykończyć; z; za; zbadać; zło; zranić; zrealizować
Farsça - Kazakca sözlük Metni çevir

беһ, бе
1) жақсы
2) -ға, -ге (жұрнақ)

Arama Ekranı

Site içersinde arama yap.