Chari - شاری

Chari - شاری maddesi sözlük listesi
شاری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(حامص) مقام شار. امیری.
پادشاهی. حکومت :
یک بندهٔ تو دارد زین سوی رود شاری
یک چاکر تو دارد زان سوی رود رایی.
فرخی.
پیش از همه شاهان است از ماضی و مستقبل
بیش از همه میران است از شیری و از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِخ) مفرد شُراة. نام فرقه ای از
خوارج است. رجوع به شارٍ شود: و جماعتی
از خوارج برخاستند (در زمان خلافت
معاویةبن ابی سفیان) و خود را شاری نام
نهادند، یعنی خویشتن را بخدای تعالی
فروخته ایم، از این آیت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِخ) (لو) رودی از رودهای
افریقای استوایی فرانسه که به دریاچهٔ چادمیریزد و طول آن ۱۲۰۰ هزار گز است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِخ) (کوه...) از کوههای خوزستان
واقع در جنوب کوه هفت تنان و متصل به آن.
(جغرافی مفصل تاریخی غرب ایران ص ۳۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِخ) احمدبن محمد السکنی، حاکم
گرگان در زمان المعتز باللََّه خلیفهٔ عباسی.
(مازندران و استراباد رابینو، ترجمهٔ وحید
مازندرانی ص ۱۸۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِخ) حمزةبن عبداللََّه و او عالم بود و
تازی دانست، شعراء او تازی گفتند و سپاه او
بیشتر همه از عرب بودند و تازیان بودند و
گردیز او کرد. رجوع به تاریخ سیستان چ
ملک الشعرای بهار ص ۲۴ و ۲۱۰ و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِخ) مساوربن عبدالحمیدبن
مساورالشاری البجلی الموصلی که در سنهٔ
۲۵۲ در موصل و جزیره خروج کرد. (مجمل
التواریخ و القصص چ ملک الشعرای بهار، از
حاشیهٔ مصحح در ص ۳۶۴، نقل از
کامل التواریخ ابن الاثیر). و این شاری در سنهٔ
۲۵۶ قوت ...
Chari - شاری diğer yazımlar

Arama Ekranı

Site içersinde arama yap.