زجاجی

زجاجی maddesi sözlük listesi
زجاجی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ جی ی ] (ع اِ) یک نوع پرنده
است. یاقوت در ج ۱ ص ۱۵ و ۸۵ کتاب خود
از آن یاد کرده. در برخی از نسخ، زجاحی،
رجاحی و زجاجی نیز ضبط شده است. (از
دزی ج ۱ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (ع ص نسبی) منسوب به
زجاج (شیشه، گوهر شفاف).
|| آبگینه فروش. (منتهی الارب) (آنندراج)
(از تاج العروس) (دهار) (از متن اللغة) (از
اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
آبگینه فروش و بلورفروش. (ناظم الاطباء)
(از قطر المحیط). فروشندهٔ شیشه. (منتخب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زَجْ جا ] (ص نسبی) منسوب به
زجاج بمعنی آبگینه، و مراد از آن آبگینه ساز
باشد. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) شاعری است که ظاهراً
در قرن هفتم هجری در تبریز میزیسته است.
جوینی آرد: در تبریز شاعری است که او را
زجاجی گویند، این قطعه گفته است:
ای مبارک قدم جمال علی
عالمی گشت شادمان از تو
تا به طوسش ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) ابراهیم بن محمدبن
ابراهیم بن محمد، مکنی به ابواسحاق مروزی.
از اهل مرو بود و در بغداد حدیث میگفت. از
ابوحامد احمدبن محمدبن عباس سوسقانی
و ابواحمد علی بن محمد حسینی روایت دارد
و ابوبکر محمدبن عبدالملک بن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) ابراهیم بن یوسف بن
محمد، مکنی به ابواسحاق و مشهور به
زجاجی. از اکابر عرفای عهد متوکل عباسی
(۲۳۲ -۲۴۷هـ . ق.) و از اصحاب شیخ
ابوحفص نیشابوری و جنید بغدادی بود. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زَجْ جا جی ی ] (اِخ) ابوالحلی
سوار. مردی فاضل و ادیب بود و مصنفاتی
نیکو در ادب پرداخته است. وی از مردم
زجاجة (قریه ای به صعید مصر) بود. (از معجم
البلدان). رجوع به زَجّاجة شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) ابوالعباس نحوی.
همزمان ابن الرومی، اخفش و قاسم بن عبید
بوده است. رجوع به خاندان نوبختی تألیف
اقبال ص ۱۹۹ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زَجْ جا جی ی ] (اِخ) ابوشجاع،
از قریهٔ زجاجهٔ صعید مصر. در روزگار
صلاح الدین ایوبی بود و فتنه ای انگیخت و
مردی از بنی عبدالقوی را که از داعیان بود
فرزند خلفاء مصر معرفی کرد و بدعوت برای
او پرداخت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) احمدبن علی بن
عبداللََّه بن منصور طبری مؤدب، مکنی به
ابوبکر. وی در بغداد سکونت داشت و هم در
آنجا به نقل حدیث پرداخت. از ابوحفص
عمربن ابراهیم مقری، حدیث دارد و ابوبکر
احمدبن علی بن ثابت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) اسماعیل ابوالقاسم بن
ابی حرث. صاحب اربعین. (از منتهی الارب).
اسماعیل بن ابی حارث مکنی به ابوالقاسم،
محدث و صاحب اربعین. در یک نسخه نام
پدر او ابوحرب آمده است. وی از یوسف بن
موسی روایت دارد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) حسن بن محمدبن
عباس، مکنی به ابوعلی. (منتهی الارب).
حسن بن محمدبن عباس، از علی بن
محمدبن مهرویهٔ قزوینی روایت دارد و پیش
از ۴۰۰ هـ . ق. درگذشته است. (از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) عبدالرحمان بن
ابی بکربن احمدبن علی بن عبداللََّه. از ابواحمد
فرضی و ابن بکران و طبقهٔ بعد از آنان حدیث
شنیده است و من خود از او حدیث شنیده ام.
ابوالقاسم بن سمرقندی و ابوبکر انصاری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) عبدالرحمان بن احمد
طبری. از محدثانست. (از تاج العروس)
(منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زَجْ جا ] (اِخ) عبدالرحمان بن
اسحاق، مکنی به ابوالقاسم، صاحب
«الجمل»، منسوب است بسوی شیخ خود که
ابواسحاق زجاج است. (از منتهی الارب).
عبدالرحمان بن اسحاق نحوی، صاحب
«جمل»، اهل بغداد و مقیم دمشق بود. از
محمدبن عباس یزیدی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) فضل بن احمدبن محمد.
(منتهی الارب) (از تاج العروس).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) محمدبن ابراهیم ،
مکنی به ابوعمرو. وفاتش در ۳۴۸ هـ . ق.
بزمان مطیع خلیفه. از سخنان اوست: هرکه
سخن گوید از جایی که آنجا نرسیده باشد فتنهٔ
مستمع باشد. (از تاریخ گزیده چ گراوری ص
۷۸۱). بستانی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) محمدبن سعید عمرهٔ
سرخسی. از اسحاق بن ابراهیم مروزی معدل
روایت دارد و احمدبن علی بن محمد اصفهانی
حافظ از او نقل حدیث کند. (از انساب
سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ زُ ] (اِخ) یوسف بن عبداللََّه لغوی
محدث، صاحب تصانیف مفیده. (منتهی
الارب). یوسف بن عبداللََّه لغوی مکنی به
ابوالقاسم، از محدثان و مصنفان، در جرجان
سکونت گزید و از غطریفی نقل حدیث کرد و
در ۴۱۵ هـ . ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(زُ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به زجاج ، شیشه ای .
Farsça - Kazakca sözlük Metni çevir

зожажи
әйнекші

Arama Ekranı

Site içersinde arama yap.