mu - مو

مو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük

saç
Farsça - Türkçe sözlük

saç, kıl
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِ) هر یک از تارشکلها که در روی
پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن
انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از
ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از
برهان) (از آنندراج). رشته های باریک و
نازکی که ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ مُ ] (اِ صوت) میو. آواز گربه. (ناظم
الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). حکایت آواز
گربه. اسم صوت گربه. (یادداشت مؤلف).
صدای گربه باشد. (برهان). آواز گربه باشد.
(فرهنگ جهانگیری):
گربهٔ جان عطسهٔ شیردل است
شیر گریزد چو کند گربه مو.مولوی.

Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(یونانی، اِ) نام حرف میم یونانی. (فهرست
ابن الندیم).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ مُ ] (ضمیر) صورتی از «من» ضمیر
اول شخص مفرد. تلفظی از من که در برخی از
لهجه ها هست :
تو مست و مو دیوانه، ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه.
مولوی.

رجوع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

[ مَ / مُ ] (اِ) درخت انگور که رز نیز
گویند. (ناظم الاطباء). درخت انگور است.
(انجمن آرا) (آنندراج). تاک. رز. تنک.
میوانه. انگور. کرم. کرمة. مَیْوْ درخت انگور.
درختی است که از میوهٔ آن استفاده می شود و
آن در اغلب نقاط ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(معرب، اِ ) گیاهی است از تیرهٔ چتریان
که آن را شوید بری نیز گویند و دارای خواص
زیادکننده شیر و قاعده آور است و مدر نیز
می باشد. اثامیطیقون. رازیانهٔ بیابانی. شبت
بری. شوید بری. تامساورت. تامشاورت.
بسبسة. کَمّون الجبل. (یادداشت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(مَ) (اِ.) درخت انگور.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir

(اِ.) 1 - رشد خارجی روی پوست به صورت رشته های محکم نخ مانند به ویژه رشته های
رنگیزه داری که پوشش ویژة یک پستاندار است . 2- پوشش مویی یک جانور یا بخشی از بدن
به ویژه پوشش مویی سر انسان . ؛~ی دماغ (کن .) مزاحم . ؛~ را از ماست کشیدن (کن .)
بسیار دقیق بودن (به ویژه در حساب و کتاب ). ؛~ها را در آسیاب سفید نکردن (کن .)
گذشت عمر و داشتن تجربه .
Farsça - Azeri sözlük Metni çevir

ösüt(izah: saç. tük. {ösüm:bitgi}.)
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir

ciemny; mroczny; niejasny; niewyraźny; ponury; skryć; ukrywać; zaciemniać; administrować; bandaż; dawać; fajka; kierować; ligatura; opatrunek; rozdawać; rura; rurka; sierść; stosować; stroik; trzcina; trzcinowy; wełna; winogrono; włos; włosy; wymierzać; zarządzać
Farsça - Kazakca sözlük Metni çevir

му
шаш
mu - مو diğer yazımlar

Arama Ekranı

Site içersinde arama yap.